یک نامه باحال
با فارسی آشتی کنیم !!!
بادکنک : زندان هوا
پاک کن : مالش بر دانش
چاقو: تو دل برو
چنگال : یکی بود یکی نبود یا قاشق تابستونی
حمام : پاکستان و یا زنده شورخونه
کفش : نفر بر زرهی
پول : آجیل مشکل گشا
نوشابه : چای عزادار
هاونگ : لهستان
یکعدد شلوار لی : لیوان
دو عدد شلوار لی : لی لی
سه عدد شلوار لی : تریلی
چهار عدد شلوار لی : چارلی
پنج عدد شلوار لی : خیلی
سوسک : کابوس خانومها
دوش : آب چرخ کن
گوشتکوب : ماساژور گوشت
آسانسور : تاکسی دیواری
زنبیل : صف نگهدار
عینک : ویترین چشم
پلک : کرکره چشم
مهتابی : لوله درخشان
زلزله : عطسه زمین
قوری : آقابالاسر سماور
میخ : توسری خورچکش
تیغ : قاتل مو
آئینه : من درش پیدا
گوجه فرنگی : چراغ خطر دیزی
۲۱ تا جوک...
قابل توجه پسران مجرد ==>آنفلانزای مرغی اومده .. تا اطلاع ثانوی قاطی مرغا نشید
۲- شلوار کرده میفته تو رودخونه آب میبره . کرده میگه : حیفه اون همه گوز که من تو اون شلوار ول
دادم .
۳- ترکه داشته تو اتوبان کرج با سرعت میرفته , یه دفعه رادیو پیام میگه : "رانندگان عزیز که در لاین
تهران به کرج در تردد هستند مواظب باشن یه اتوموبیل در لاین مخالف در حرکت است" ترکه
همینجور که داشته فرمونو اینور اونور میکرده میگه : لامصبا یکی دوتام نیستن
۴-ترکه دلش میگیره محلول لوله بازکن میخوره
۵-به غضنفرمیگن 14 معصوم رو میشناسی؟ میگه آره. میگن یکی یکی نام ببر. میگه والا اسمن
که نه.
۶- اگه گفتی چطوری میشه یه ترک رو روز جمعه خندوند؟روز دوشنبه بهش یه جک بگو
-۷ترکه میره حموم بعد بدون اینکه موهاشو خیس کنه شامپو رو می زنه به موهاش ... ازش می پرسن چرا اینجوری می کنی؟ می گه خوب چی کار کنم روش نوشته برای موهای خشک !!!
-۸ روزی از یک چوپان می پرسند : این همه چوپانی کردی رو اخلاقت تاثیر نگذاشته می گه:نع...نع...نع
-۹ کشتی در حال غرق شدن بود . ناخدا فرمان خروج از کشتی را صادر کرد . مردها برای خروج هجوم آورده بودند. ناخدا مانع خروج مردها شد و گفت: خجالت بکشید حق تقدم با زنان است . زنان بسیار خوشحال شدند و ضمن تشکر از ناخدا به خاطر رعایت حق خانم ها یکی یکی از کشتی خارج شدند... پنج دقیقه بعد ناخدا گفت : آقایان بفرمائید پیاده شوید کوسه ها به اندازه کافی سیر شدند
-۱۰ روزی دهقانی پسرش مریض شد و هر روز مریضی او شدید تر می شد مرد دستانش را به سوی خدا بلند کرد و گفت خدایا من همین یک پسر را دارم اگر می شود الاغم را به جای پسرم از سر راه بردار و بگذار پسرم زنده بماند . صبح فردا پسر دهقان مرد و دهقان سر را به طرف آسمان بلند کرد و گفت 60 سال است خدایی می کنی هنوز فرق الاغ و پسر مرا نمی دانی
- ۱۱ سه تا دیوانه هم اتاقی بودن - یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا پایین می پرن و میگن که ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم و سومی ساکت نشسته ! رییس بیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. پرسید تو چرا با دوستات نیستی ؟ اون هم گفت : آخه من کف ماهیتابه چسبیدم
- ۱۲ در خیابان مردی درشت اندام و قوی هیکل محکم بر پس گردن مردی ضعیف و لاغری زد مرد ضعیف برگشت و گفت : آقا شوخی کردی یا جدی زدی؟ مرد قوی هیکل:جدی جدی بود. مرد ضعیف : شانس آوردی چون من اصلاً از شوخی خوشم نمی آید
-۱۳ به اکبر عبدی میگن دوست داری خشایار بمیره ارثش به تو برسه ، اکبره میگه نه ، دوست دارم بکشنش تا دیه هم بگیرم
- ۱۴ بهروز خالی بند تصادف میکنه، ملت علاف میریزن دورش و شروع میکنن نظر کارشناسی دادن. بالاخره بعد یک مدت افسر راهنمایی میاد، منتها اونقدر ملت هرکدوم واسه خودشون چرت و پرت میگفتن که صدای افسره به جایی نمیرسیده. بهروز خالی بند شاکی میشه، داد میزنه: ساکت.. ساکت... دیگه اینجا کسی جز جناب سروان حق گه خوردن نداره .
-۱۵ به ترکه میگن اگر دنیا رو بهت بدن چیکار میکنی ؟ میگه من فعلا میخوام درسم رو ادامه بدم .
-۱۶ به لره میگن اگه سردت بشه چی کار می کنی؟ میگه میرم کنار بخاری.میگن اگه خیلی سردت بشه چی ؟ میگه می چسبم به بخاری! میگن اگه خیلی خیلی سردت شه چی؟ میگه :بخاری و روشن می کنم.
-۱۷ از یه خروسه می پرسن چرا زن نمی گیری؟ می گه : چی کار کنم وسعم نمی رسه به جاش "گالینابلانکا" می خرم
-۱۸ یه روز ترکه عینک دودی میزنه میره تو خیابون .یه دفعه پسرشو تو خیابون میبینه محکم میزنه در گوشش پسرش میگه چرا میزنی ؟ پدرش میگه : تو خجالت نمیکشی این موقع شب تو بیرونی ؟ پسرش میگه : خوب بابا عینکو در بیار . دوباره میزنه به گوشه پسرش . پسرش میگه : واسه چی میزنی ؟ پدرش میگه : تو خجالت نمیکشی از دیشب تا حالا تو خیابونی !؟!؟!؟!؟؟؟
- ۱۹ ترکه با زنو بچش میره خونه میبینه بویه گاز میاد داد میزنه میگه : کسی چراغو روشن نکنه خودم کبریت دارم
- ۲۰ یه شب یه ترکه موقع خواب چند تا میخ میندازه تو آب . رفیقش میگه چرا اینکارو میکنی ؟ میگه : میخا صبح زنج میزنه . منی از خواب بیدار میشم.
- ۲۱ غضنفر عقب عقب راه می ره، ازش می پرسن؟ چرا این طوری راه می ری؟ می گه: آخه بچه ها می گن: از پشت شبیه آرنولدی !!!
سلام
از بس این صفحه باز شد مجبور شدم نظر بدم تا شاید ولم کنه
وبلاگت خوبه ولی این صفحه نمیدونم چرا الکی هی باز میشه آخه مزاحمه
از این که نظر دادی خیلی ممنون راستی به سایت محمد(itb)یه سر بزن