بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، تفریحی ایرانیان

بزرگترین وبلاگ تخصصی ، آموزشی و تفریحی ایرانیان

درد عشق ۲

اگه یه روز

اگه یه روز فهمیدی 1000 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم
اگه یه روز فهمیدی 100 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم
اگه یه روز فهمیدی 10 نفر دلشون برات تنگ شده بدون اولیش منم
اگه یه روز فهمیدی 1 نفر دلش برات تنگ شده بدون اون منم
اگه یه روز فهمیدی که کسی دلش برات تنگ نشده بدون من مردم



 برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم
این آخرین جمله ای بود که من از دهان کسی که منو پناه خودش می دانست شنیدم٬ بله این آخرین جمله ای بود که من از کسی شنیدم که به من می گفت تو قلب منی تو عمر منی و نفس منی...برو گم شو دیگه حوصلتو ندارم این جمله یک یادگاری بود برای من از طرف کسی که اگه یک روز صدامو نمیشنوید گریه کنان دنبالم می گشت ... کسی این حرف رو به من زد که وقتی حالم خوب نبود شب و روز تو چشماش اشک بود همون کسی که این حرف رو به من زد کسی بود که قبلا به من می گفت من بدون تو نمی تونم زندگی کنم و همین کس به من میگفت من عاشقتم و همین کس بود که به من گفت عمر من قلب من زندگی من‚ دوستت دارم....این حرف هیچ وقت یادم نمیره و تا لحظه مرگ یادم میمونه


مطرب عشق
به نام خداوند عشق

خداوندا من چیزی دز این دنیا پوچ و سیاه دارم که شما در اون بارگاه عظیم و پاکت نداری٬من چیری دارم و خواهم داشت که شما ندارید و نخواهید داشت
من عشق به همتای خود دارم ولی شما همتایی ندارید که عشقی به او داشته باشید
خداوندا قسمت میدم که هیچگاه اجازه ندهید که قسمم را بشکنم و عهدمو فراموش کنم٬قسمت میدم که همیشه مرا عاشقش نگاه داری
قسمت میدم که دیگر مرا در فراق دوریش نسوزانی
قسمت میدم که طلسم نفرین شده عشق را برای همیشه باطل کنیم و هر عشقی را برای عاشقش همیشه زنده نگه داری و کلمه جدایی رابرای هیشه از روی ذهنها پاک کنی
به امید روزی که هیچ عاشقی طمع جدایی معشوقش را نکشه آمین


 تمام آنچه خواستی و کسی نفهمید،بین شب و آیینه و من و تو
چه رازی نهفته.رازی عطشناک رازی زلال که ابتدایش آرزوهای کال من بود
و انتهایش را
...
کسی نفهمید

-------------------------------

در دل شب دعای من، گریه بی صدای من، بانگ خدا خدای منبه خاطر تو بود و بسپاکی لحظه های من، گریه های های من، گوهر اشکهای منبه خاطر تو بود و بساین همه بی پناهیم، این همه سر به راهیم، این همه بی گناهیمغصه به جان خریدنم، از همه کس بریدنم زخم زبون شنیدنمبه خاطر تو بود و بسرو به خدا نشستنم، نذر و دخیل بستنمسوز من و گداز من، اشک من و نیاز منبه خاطر تو بود و بس

------------------------

سهم من از بودن تو فقط یه خاطرس همین و بس!دارم به آخر خط میرسم از اونور شب اومدم !می خوام تو این سکوت تلخ ٌصــــــــــــــــــــــــــدا تو از یاد ببرم!بگزار کخ کوله بارمو رو شونه شب بذارم! بــــاید که از اینجا برم٬فرصت موندن ندارم!قصه ما تموم شده با به علامت سوال ؟


اگر سلطنت بلد نباشم سلطنت نمی کنم

اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم

اما اگر دوست داشتن را بلد نباشم بخاطر تو یاد می گیرم

-------------------------

وقتی دلت میگیره چیکار می کنی ؟ یه دیوار پیدا می کنی تکیه میدی به دیوار و می زنی زیر گریه

! یا بی تفاوت می زنی تو بی خیالی ؟!

ولی به هر حال اگر دلت گرفت خوشحال باش

چون تو یکی از آدمهای با احساسی هستی که در دنیا باقی مانده

--------------------

به قناری گفتم چه کسی حرف دل ما به تو گفت

از کجا می دانی که به این زیبایی

و به این آسانی

از دل عاشق ما می خوانی

------------------------

پرنده ای که چنین بی دریغ می خواند

بهای حنجره اش را چقدر می داند

------------------

آنچنان عاشقیم و بی باکیم

که گمان می کنند ناپاکیم

میسرایند شعر پاکی ما

لیک آن لحظه ای که در خاکیم



 نام کوچک تو را از خاطر برده ام
...
قسمت این بود
!
فرصت برای عاشقانه شدن کم نیست

... دلت را به مهتاب بسپار

----------------------

گاه آرزو می کنم برای تو پرتوی آفتاب باشم

تا دستانت را گرم کنم

اشکهایت را بخشکانم و خنده را بر لبانت باز آرم و یخ پیرامونت را آب کنم

------------------

اگر سلطنت بلد نباشم سلطنت نمی کنم / اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم

اما اگر دوست داشتن را بلد نباشم بخاطر تو یاد می گیرم

--------------------------

عشق شهوت نیست / شهوت عشق نیست

------------------

هفت سال ،شعرهایم را به آب سپردم
تا اشکهایم را نبینی،شاید باور کنی
غرور ساختگی ام را
هفت دریا گریستم و کسی نپرسید
!
چرا در کویرترین غروب آفرینش نفس می کشم


چشمانم برای تو.....دیگه نمی خوام جایی رو ببینم ...به جز صورت تو

.....دستانم برای تو.....دستانی که نمی توانند تو را لمس کنند را نمی خواهم

....اشکانم برای تو..... چون نمی خواهم برای دیگری جاری شوند

.....قلبم برای تو.....چون تمام تپش هایی قلبم برای تو بود و بس

......جسدم برای خاک.......چون از ان متولد شدم.....به آن هم باز خواهم گشت

....گفته هایم برای تو......چون فقط برای تو گفتم

...عشقم برای تو.....چون دیگر نیستم تا عاشق باشم

....خواطراتم را خواهم برد....و دیگر چیزی در این دنیا .......از من ....نخواهد ماند

.....و دیگر چیزی ندارم که به کسی بسپارم

......دوستت خواهم داشت

....و این آخرین باری است که با چشمانی پر از اشک

.....با قلبی پر از آرزو های بر باد رفته

......با دستانی لرزان.........با آرزوهایی که همیشه برای تو داشتم

نفس می کشم

.... بدرود ای زندگی


منتظر چی هستی ؟؟؟؟؟
چی می شد اگر بهش میگفتی دوستش داری ؟ چرا برای همه چیز اینقدر قید و شرط میگذاری؟ مگه نمی بینی که چشماش منتظر شنیدن این جمله از لبهای تو است؟ مگه نمی بینی که برات هر کاری میکنه؟ مگه نمی بینی که خودشو به خاطر تو به آب و آتیش میزنه ؟ مگه وقتی این کارهارا برات میکرد قید و شرط گذاشته بود ؟ هیچ فکر کردی که اگر دوستت نداشت هیچ وقت این کارهارا نمی کرد؟ شایدم تقصیر اون است که داره به حرف دلش گوش میکنه
پس چرا ساکتی؟ هنوز هم داری فکر میکنی که اگر بهش بگی دوستش داری برات دردسر میشه؟ پس چرا با کسی دوست شدی که میترسی بهش بگی دوستش داری ... دفعه آخرت باشه ... قلب آدمها که توپ نیست باهاش بازی میکنی. هی قلش میدی این و و اون ور..یادت باشه هر کاری که با اون میکنیی یکی دیگه هم به سر تو میاره !! ندیدی این چرخه بینهایت را که چطور روابط بین آدمها زنجیروار تکرار میشه...پس منتظر روزی باش که چشمت به تمنای یک " دوستت دارم ! "به لبهای دیگری خشک بشه



 زیبایی عشق

زیبایی عشق به سکوته نه فریاد
زیبایی عشق به تحمله نه خورد شدن و فرو ریختن
عشق خیالیه که اگه به واقعیت برسه تمام شیرینیه خودش و از دست میده
عشق یه کویره که عاشق تشنه با رویایه سراب معشوق قدم به جلو میزاره
عشق سخن گفتن با نگاهه
عشق امید به رسیدن و ترس از نرسیدنه

درد عشق ۱

چند نکته ...

اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی
تضمینی بر این نیست که اون هم همین کار رو بکنه
پس انتظار عشق متقابل نداشته باش
فقط منتظر باش که عشقت آروم تو قلبش رشد کنه
و اگر اینطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده


در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد
در یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت
در یک روز می شه عاشق شد
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد


دقایقی تو زندگی هستن که دلت برای کسی انقدر تنگ می شه
که می خوای اونو از تو رویاهات بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی


عشق با یک لبخند شروع می شه
با یک بوسه رشد می کنه
و با اشک تموم میشه

وقتی به دنیا اومدی تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و
بقه می خندیدن سعی کن جوری زندگی کنی که وقتی رفتی
تنها تو بخندی و بقیه گریه کنند



 

گفتم دوستت دارم


گفتم : دوستت دارم

گفت : شاید اینطور باشه

گفتم : دوستت دارم

گفت : خیلیها مرا دوست دارند

گفتم : دوستت دارم

گفت :‌ این راهی بود که تو انتخاب کردی

گفتم : دوستت دارم

گفت : همش هوسه

گفتم : دوستت دارم

گفت : دروغ میگی

گفتم : دوستت دارم

گفت : این سرنوشته

گفتم : دوستت دارم

گفت : قسمت اینه

گفتم : دوستت دارم

گفت : لایقم نیستی

گفتم : دوستت دارم

گفت : واقع بین باش

گفتم : دوستت دارم

گفت : واقعا راست میگی؟

گفتم : چون دوستت دارم

دیگه هیچی نگفت



 چند نکته

دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو
بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد
ولی قلب تو را لمس کند

تو ممکن است در دنیا فقط یک نفر باشی
اما برای بعضی افراد تمام دنیا تو هستی

بد ترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که
در کنار او باشی و بدانی هرگز به او نمی رسی

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی
چون ممکن است کسی عاشق لبخند تو باشد

کسی که گریه می کنه یه غم داره
ولی کسی که میخنده هزار تا

هیچکس ارزش اشک های تو رو نداره
کسی که ارزشش رو داشته باشه
هرگز باعث ریختن اشکهای تو نمی شه

کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد
تا که هر بی سروپایی نشود یار کسی

همه میگن که شیشه احساس نداره
ولی وقتی روی شیشه بخار گرفته نوشتم دوستت دارم
شیشه خیلی آروم اشک ریخت و گریه کرد


معجزه

می خواستم برم...می خواستم وجود خستمو از دید همه پنهون کنم...می خواستم دیگه اونی نباشم که هستم...به مهمونی خدا رفتم...هر روز صبح تا شب چشم به در خونه اش دوختم...و فقط گفتم:خدایا!کمکم کن...نمی دونم...تا حالا شده حس کنی خدا کنارته؟؟...نمی دونم تا حالا شده در عین نیاز حس کنی بی نیازی؟؟...تا حالا شده در اوج تنهایی ببینی کسی عین سایه دنبالته؟؟ودلت قرص باشه؟؟....تورو نمی دونم...اما من معجزه سبزمو از خدا گرفتم...خدا منو شایسته برخورداری از حس عمیق پیوند با خودش قرارداد...به من گرمی و روشنایی عطا کرد....خدا تورو برگردوند ...اما این فقط بخشی از معجزه اش بود...تو اومدی...اما نفهمیدی من چقدر عوض شدم!چون یه کم دیر اومدی



عشق

عاشق شدم زد منو زمین
بلند شدم مثل یه مورچه که دونش افتاده باشه
دونمو ور داشتم دوباره راه عاشقیمو طی کردم
این دفعه بدتر زدم زمین
دوباره بلند شدم
هی رفتم هی زدم زمین
آخرین بار دیگه با قدرت بیشتر رفتم جلو
ولی این بار دیگه نتونستم بلند بشم
چون اون منو با پاهاش له کرد


 برای تو که خود را آشنا مینامی

گمانم این بود که اگر به دستانت تکیه کنم پشتم به کوه است
چه تصور ابلهانه ای
باورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم
میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است...باورم نمیشد
اما دیگر برایم باور شد
که بهترین آدمها میتوانند بد ترین شوند
و تو که روزی بهترین بودی...ناگهان بدترین شدی
چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟
سادگیم را؟
اما بدان...سادگیم را ساده نگیر
باورت کردم...به خیال خامم که تو هم باورم کردی
با تو دنیایی نقره ای ساختم
با تو نفس کشیدم
به تو امید بستم
چه راحت شکستی و رفتی
چه بی خیال آتش زدی...این دل بی درمان را
چه دیر شناختمت
افسوس میخورم که چرا اینقدر زلالم
تو زلالیم رو ندیدی
دروغ گفتی
مرا ...احساسم را به بازی گرفتی
من بازیچه نیستم
عروسک هم نیستم
تو به من دروغ گفتی
اما عشق دیروز
این را بدان کسی که مثل نم نم باران دروغ بگه
...
گر چه مثل باران عزیزه
اما از دل میره


 یک شب

یک شب زیبای خرداد بود، مرد و زن روی نیمکتی
دور از چشم،در باغ نشسته بودند
.
بهار قلب هایشان را شکوفا کرده بود
مرد نجوا کنان گفت
می دونی من تا به حال چنین احساسی نداشته ام
زن سرخ شد و با عجله گفت
نمی تونم بگم چه احساسی بهت دارم
برای ابرازش هیچ کلمه ای وجود نداره
مرد به ملایمت گونه زن را بوسید
زن گفت
نکن یادت هست که چی بهت گفتم
مرد رنجیده صورتش را از زن بر گرداند و گفت
من می خوام امشب پیش تو باشم
زن گفت
دوباره شروع نکن دیگه
ساعت ده باید خونه باشم
مرد گفت: خودت می دونی که من چقدر دوستت دارم
زن گفت می دونم ولی کاریش نمیشه کرد
مرد :همین فقط چرا نمی شه کاریش کرد
جرا ما نمی تونیم هر کسی رو ببینی می تونه چرا فقط ما نتونیم
چرا فقط من نتونم؟
منی که بالاخره اولین و بزرگترین عشقم رو
پیدا کردم، من که تو همه دنیا فقط تو رو دارم؟؟؟
زن لبخندی زد و با خستگی گفت
عزیزم خودت می دونی چرا
می خوای این چند لحظه رو هم که با هم هستیم خراب کنی؟
مرد خجالت کشید زن را نوازش کرد و گفت
معذرت می خوام،با تو بودن ،فقط نزدیک تو بودن
خودش برای من یک عالمه
اما بعضی وقت ها خیلی برام سخت می شه
مرد گفت : اما یه چیز رو باید به من قول بدی
قول بده که هیچ وقت غیر از من کس دیگه ای رو تو زندگیت راه ندی
زن گفت : چطوری میتونم به کس دیگه ای فکر کنم
تموم زندگیم منتظر تو بودم
مرد گفت : پس بهم بگو که تو هم دلت می خواد که من امشب پیش تو باشم
زن بغضش را فرو داد و گفت
ولی باید بریم دیگه
اما عزیزم من هم خیلی دلم می خواد
اگر دیر تر از ساعت ده بر گردیم
می دونی چه جار و جنجالی به پا می شه
زن و مرد بلند شدند، مرد دست در کمر زن انداخت
مرد نگاهش را به زمین انداخت و با صدای آهسته گفت
راستش رو بخوای فکر می کنم بهترین عشق
عشقیه که آدم به وصالش نرسه
ما در واقع خیلی هم خوشبختیم
زن و مرد به هم نگاهی انداختند و لبخند زدند
زن و مرد دست در دست هم باغ را ترک کردند و
به طرف خانه سالمندان راه افتادند

هدیه تاج

http://www.sharemation.com/farhad2449/GHIRI.EXE

http://www.sharemation.com/farhad2449/BAD.EXE

http://www.sharemation.com/farhad2449/trash/charkhesh.EXE?unq=mlnd56

http://www.sharemation.com/farhad2449/motaharek.EXE

http://www.sharemation.com/farhad2449/mach%201383.EXE


http://www.sharemation.com/farhad2449/WATER.SCR

مراکز تفریحی و دیدنی اقلید

اقلید دارای مناظر زیبا و بدیعی است از جمله :

(
چال بوشا(باباشاه)(busa )
تفریگاهی است زیبا که در جنوب غربی شهر واقع شده است.

جشمه چغرسیاه (coqorsiyah)
تفریگاهی است نزه و خوش، بیدهای مجنون اطراف چشمه در امتداد رودهای کوچک و بزرگ منظره زیبا و خاطره انگیز را بوجود آورده اند.

حوضچة دختر گبر(Gabr)
در دامنه تل فلات در مرکز شهر سنگ نوشته ای به خط پهلوی به طول 8/1 *88 سانتی متر وجود دارد، به شکل حوضی است که قبر بوده و بازمانده از زرتشتیان این منطقه پیش از اسلام است.

تنگ براق
یکی از روستاهای بسیار زیبا و خوش آب و هوای اقلید است که تا مرکز شهر حدود 110 کیلومتر فاصله دارد. تنگی در میان انبوه در هم فرو رفته با چشمه های متعدد که طبیعت با تمام توانش در اینجا خود نمایی می کند.

چشمه شیرین
در فاصله 80 کیلومتری شهر روستای بزرگی به نام خسروشیرین قرار دارد،می گویند که خسروپرویز پادشاه ساسانی شیرین را در این منطقه دیدار کرده است.

گور بهرام
در فاصله 55 کیلومتری شهر منطقه ای باتلاقی وجود داردکه مشهور به گور بهرام است. چنین شهرت دارد که بهرام برای شکار گورخر در این منطقه اسب می تاخته و در این باتلاق ناپدید شده است.

قدم گاه
چشمه ای پرآب که در میان انبوه درختان سر به فلک کشیده درهم جاری است که در دامنه ای زیبا با آب و هوای مطبوع و خشک یکی از مناظره طبیعی و دست نخورده استان فارس می باشد.

دریاچه کافتر
در خنکای سپیده دم یک روز بهاری و یا تابستانی در کنار دریاچه کافتر به انتظار برآمدن نخستین تیغه های آفتاب به سطح آرام دریاچه دیده ور دوختن چه شکوهی دارد.

بزرگان و نام آوران اقلید

 

به گواهی تاریخ، اقلید از دیرباز مهد پرورش دانشوران و اندیشمندان علم و فقه بوده که شمه ای از آنها را در نوشته های مورخین مرور خواهیم کرد:

علی ابن محمود اقلیدی

خطاطی معروف و توانا که به مدت 3 ماه در سال 714 هـ ش نسخهء نفیس از روی کتاب مولانا خطاطی و در ترویج آیین مولویه همت داشته است.

محمد ابن احمد اقلیدی فارسی
صاحب کتاب جواهر الحدیث که از پیامبر عظیم الشان اسلام صلوات اله علیه روایت حدیث کرده است.

شیخ عبد العزیز اقلیدی
امامی متبحر در فنون علمیه خصوصا علم فقه و حدی و اول کسی است که بساط علم را در شیراز مبسوط نموده و در سال 610 هـ ش وفات یافت و در قبرستان باهلیه مدفون است.

شیخ عبد الرحمن محمد ابن اقلیدی

از زاهدان عصر خود بود و از علوم ظاهری نصیبی وافر و حظی متکاثر داشت و درهای فتوحات بر وی گشوده بود . او نیز متوفی به سال 565 هـ ش است.

شیخ عبدالله ابن احمد اقلیدی خالدی

عالمی فقیه بود و در صدق و صفا سخن می گفت و در سال 615 هـ ش در شیراز وفات یافت و در مقبرهء شیخ کبیر (ابن حفیف )مدفون است.

عبد السلام اقلیدی

دستور ارشاد از شیخ جنید داشته و در ترویج طریقت صفوی نقش مهمی داشته است.

درویش کمال اقلیدی

جزء سلسله حوفیه بوده که در سال 1002 هجری به دستو شاه عباس به قتل رسیده است.

شیخ السلام اقلیدی

رهبری نهضت جنوب را علیه انگلیسی ها بر عهده داشت و در ایجاد وحدت میان مردم اقلید نقش مهمی داشته است.

شیخ مهدی فقیه اقلیدی

که در سده اخیر می زیسته و عارفی وارسته و مجتهدی بزرگ با جایگاهی ممتاز در نزد اهالی اقلید بوده است و هم اوست که در هنگام سلام نمازجواب سلام را از حضرت ختمی مرتبت محمد ابن عبد الله صلوات الله علیه می شنیده است.
نقل است که در حرم ائمه ای داخل نمی شد مگر آنکه جواب سلام خویش را از آن امام می شنید، و زهد و توکل او به عنایت الهی سبب داشته است که در عبادت و فقاهت زبانزد خاص و عام گردد
.

دو شاعر بزرگ اقلید به نامهای غلام حسین روحانی سراج و روح الامین نیز در نزد مردم معروفند
.

خواجه کافی زاویه دار معوف در قرن هفتم است که اموال خویش را در سبیل خیرات و مبرات و ابناء سبیل خرج می کرده است
.

شاه محمد پیر غیب اقلیدی استاد محمد نجار اقلیدی از منبت کاران بنام و هنرمندان معروف بوده اند
.