موجودات روی زمین (در اینجا منظور دانشجویان است) به دو دسته اصلی تقسیم میشوند.
دسته اول:
یعنی افرادی که جزوه می نویسند، به دو مجموعه پسر و دختر تقسیم میشوند.
اگر پسر باشند به 3 گروه تقسیم میشوند:
گروه 1: افرادی درسخوان (ظریفی میگفت: طیف ارزشی جامعه!) که جزوه را برای خود و رضای خدا مینویسند. تا در مطالعات درسی که هرشب به مدت چندین ساعت است، درسها را دوره کنند. این گروه مرجع خوبی برای طالبان علم و دانش هستند. متاسفانه، از آنجاییکه جزوه این افراد دائما دست به دست میچرخد و گاهی چندصد نسخه از روی آنها کپی میشود، لذا ممکن است جزوه از کیفیت لازم بیفتد و گاها خود این افراد شب امتحان جزوهای برای مطالعه نداشته باشند. در این نوع جزوهها ممکن است یک یا چند رنگ خودکار به کار رود. جمعیت این گروه خیلی کم است. (منبع معتبر)
گروه 2: افرادی که باز هم جزوه را برای خود نوشته و معمولا قبل از امتحانها، از آن استفاده میکنند. در این نوع جزوهها معمولا یک رنگ خودکار بیشتر به کار نمیرود. جمعیت این گروه نسبتا زیاد است.
گروه 3: افرادی که در گویش عمومی جامعه به گلدیس، گلنواز، عنکفِ دختر(!)، و... شناخته میشوند. و جزوات را برای اینکه روزی به یکی از دخترها بدهند، با دقت و ظرافت تمام مینویسند. در این نوع جزوات از حداکثر رنگهای ممکن (در بعضی روایتها تا 12 رنگ!) به همراه لاک غلطگیری و جوهرپاککن، استفاده میشود. این گروه اگر به مقصود خود نرسند ممکن است دچار افسردگی شدید شده و دیگر دانشگاه نروند! جمعیت این گروه بسیار کم است.
و اگر دختر باشند به 3 گروه تقسیم میشوند:
گروه 1: دقیقا مثل گروه 1 از دسته اول (پسر). وضعیت ظاهری این گروه از قانون دوم ترمودینامیک (این قانون میگوید: دختر یا خوشگل میشه یا درسخون!) تبعیت میکند. در فرصتی مناسب به بقیه قوانین ترمودینامیک هم پرداخته خواهد شد.
گروه 2: مثل گروه 2 از دسته اول (پسر)، با این تفاوت که اگر نویسنده از وضعیت ظاهری خوبی برخوردار باشد، حتما جزو منابع معتبر به حساب خواهد آمد. عده ای پسر هیز(حیز؟)، دائما به دنبال این گروه و جزوات آنها خواهند بود! با اینکه حتی ممکن است این جزوات با یک رنگ و روی کاغذ باطله نوشته شده باشد! اکثریت جمعیت با این گروه است.
گروه 3: برعکس گروه 3 از دسته اول (پسر)، جزوه را به این امید مینویسند که روزی یکی از پسران، از آنها جزوه طلب کند، در آنصورت جزوه را به همراه مجموعه تمرینات، سوالهای اضافی، چند کتاب کمک آموزشی، چند لبخند، کلی ادا، اشاره و هزار امید و آرزو ، میدهند. اکثر این موارد به دوستی، نوشتن چند پروژه به صورت مشترک و نهایتا تشکیل خانواده میانجامد!! این گروه نیز اگر در دوران دانشگاه به مقصود خود نرسند ممکن است دچار افسردگی شدید شده و ترک تحصیل نمایند! جمعیت این گروه خیلی کم است.
دسته دوم
یعنی افرادی که جزوه نمینویسند، به دو مجموعه پسر و دختر تقسیم میشوند.
اگر پسر باشند به 3 گروه تقسیم میشوند.
گروه 1: جزوه برای آنها اهمیتی ندارد و مستقیما از کتابهای مربوط به درس (با اینکه سخت ترین راه است) استفاده میکنند. بدینوسیله نیازی به منتکشی و جستجو برای جزوات ندارند. با اینکه این افراد، در آینده خودکفا خواهند شد ولی دلیلی ندارد که حتما افرادی موفق هم بشوند. جمعیت این گروه کم است.
گروه 2: همیشه به امید یکی از گروههای 1 دسته اول هستند. مشخص است که هدف نهایی افراد این گروه همان درس خواندن است، منتها با کمی منت و جستجوی اضافه. این افراد با این زندگی وابسته و انگلی خود، ممکن است در آینده موفق شوند، ولی اگر در یک جزیره تنها باشند، روز اول خواهند مُرد! جمعیت این گروه زیاد است.
گروه 3: افرادی سودجو، فرصت طلب، نان به نرخ روز خور و شاید هم زرنگ هستند. لذا کیفیت فرد جزوهنویس از خود جزوهها مهمتر است و در بین دختران جامعه دسته اول، به دنبال بهترینها هستند! حال ممکن است این جزوه ناقص یا خراب یا پر از اشتباه باشد ولی به کمال و کیفیت نویسنده آن میارزد! اهداف نهایی این افراد بسیار است ولی مطمئنا درس جزو این اهداف نخواهد بود. از آنجاییکه این گروه به شکست در این موارد عادت کرده ، لذا هرگز از رو نخواهد رفت! جمعیت این گروه کم نیست! (متاسفانه یا خوشبختانه من جزو این گروه هستم!)
و اگر دختر باشند به 3 گروه تقسیم میشوند.
گروه 1: تقریبا مثل گروه 1 از دسته دوم (پسر)
گروه 2: تقریبا مثل گروه 2 از دسته دوم (پسر)
گروه 3: این گروه هم مثل گروه 3 از دسته دوم (پسر) هستند. با این تفاوت که معمولا اهداف شیطانی در پس پرده است و با چند لبخند، ناز، کرشمه، ادا و حرفهای دوپهلو، عقل و هوش را از گروه 1 و 2 و 3 دسته اول (پسر) میبرند. پسرها در این موارد، حتی حاضر میشوند که خودشان از جزوه کپی شده استفاده کنند و اصل جزوه را به این گروه بدهند! بیچاره به پسرهای این گروه! شب امتحان به جای درس خواندن مشغول رویابافی شده و سر کلاسها هم تمام حواسشان به حرکات افراد این گروه است. و هر حرف از طرف آنها را 100 جور مختلف برداشت کرده و تفسیر میکنند! افراد این گروه معمولا در آینده موفق هستند و با استفاده از بعضی نعمتهای خدادادی به استثمار قشر رقیق الاراده(!) و ضعیف القلب(!!) میپردازند! (خدا نصیب نکنه!) جمعیت این گروه خیلی کم است.
نتیجه گیری: جزوه میتواند هم نوشته شود هم نوشته نشود. ولی منفعت جزوه ننوشتن از زحمت جزوه نوشتن خیلی بیشتر است!
آنچه در خاک اروپاست درین جا هم هست / تحفه هایی که در آنجاست درین جا هم هست
گر هوس پروری و دلبری و طنازی است / ور قد و قامت رعناست درین جا هم هست
آنچه اسباب توالت به ژنو یا لندن / پیش چشم همه پیداست درین جا هم هست
گر برهنه شدن مرد و زن اندر بر هم / ور شنا بر لب دریاست درین جا هم هست
گر غرض کافه و کاباره و رقاصهی لخت / ور نظر بر می و میناست درین جا هم هست
رقص و لاسیدن و بیعفتی و بیدینی / گر که مقصود تو اینهاست درین جا هم هست
گر کوکایین هوست بود درین جا کم نیست / هرویین گر که دلت خواست درین جاهم هست
پول خود را به اروپا ز چهمی ریزی دور؟ / آنچه در غرب مهیاست درین جا هم هست
انتخاب مربی برای تیم ملی یک کار ضروری است. البته معمولا این کار در نتیجه بازیها نقشی ندارد، اما به هر حال نمیشود که تیم ملی بدون مربی باشد. برای انتخاب مربی تیم ملی روش زیر بهترین روش است:
1- مربی خارجی بهترین راه حل است. اما نه مربیانی که از کشورهای دیگر مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، هلند و جاهای دیگر باشند. سعی کنید از مربیان کشورهایی انتخاب کنید که مشکل سیاسی نداشته باشند.
2- مربی خارجی 3 ماه با تیم شما کار خواهد کرد و شما قطعا تیمی آماده خواهید داشت، درست در همین شرایط است که باید یادتان بیفتد که توجه به مربیان ملی تا چه حد ضروری است.
3- به مدت دو ماه با هر نوع وابستگی، خصوصا وابستگی ورزشی مخالفت کنید و با شعار «مرگ بر فلانی» مربی خارجی را از کشور بیرون کنید.
4- یک سکه را به قطر 5 سانت رنگ کنید، یک طرف قرمز و یک طرف آبی، سکه را به هوا انداخته و هر رنگی که آمد مربی آبیپوشها یا قرمزپوشها را سرکار بگذارید.
5- تیم شما یا آبی است یا قرمز، اگر آبی بود قرمزپوشها مخالفت میکنند و اگر قرمز بود آبیپوشها. سه ماه وقت دارید تا اسناد بیکفایتی مربی را که قطعا هم مساله دارد و هم بیعرضه است جمع کنید.
6- سعی کنید طوری برخورد کنید که هیچکس حاضر به پذیرش مربیگری تیم ملی نشود. آنوقت به یک کمک مربی تکلیف کنید که وظیفه ملیاش را انجام دهد.
7- از همینجا فعالیت مطبوعاتی باید آغاز شود. پدر کمک مربی را در بیاورید. او نه لیاقت دارد، نه خوش اخلاق است، نه تاکتیک میداند و علاوه بر تمام اینها باند باز است. همه با یک صدا او را بدنام کنید.
8- مربی خارجی بهترین راه حل است. شما فرصتی تا جام جهانی ندارید. یک مربی دم دست ارزانقیمت کم مصرف و پردوام را سریعا انتخاب کنید.
9- مربی خارجی شما تیم را که آشفته بود جمع میکند و میگوید: «بچهها! اینا همهاش کشکه، هر کی هر کار دلش میخواهد بکنه».
10- شما قهرمان آسیا میشوید. مردم جشن میگیرند و شما توی دلتان میگویید: وای وای وای! چه مربی بلایی!
11- شما هیچ بهانهای ندارید. مربی شما لایق است. دستمزد کمی میگیرد، مردم دوستش دارند و بازیکنان به او احترام میگذارند. بنابراین در اسرع وقت برکنارش کنید.
12- حالا نوبت انتخاب یک مربی خارجی دیگر است. با هم مذاکره کنید و بدترین آنها را انتخاب کنید.
13- مربی خارجی در همه بازیها کم میآورد. شما به بورکینافاسو میبازید و با بنگلادش مساوی میکنید. غیرتتان به جوش میآید.
14- (دوباره از شماره 3 شروع کنید...)
چرا کسی نگفت وقتی به این دنیا میایی باید دنیایی شوی
دنیایی از خاطره ها
دنیایی از دیدنها و نگفتنها
دنیایی از رازها و سکوتها
دنیایی از بخشیدن نابخشودنیها
دنیایی از درد داشتن و مرهم بودنها
دنیایی از دیدن رنگها و ساده بودنها
دنیایی از...
چرا کسی نگفت؟!...
خداوندا تو میدانی بداز سالها سعی ,تنها جزیره ای شده ام
خسته ام به اندازه ی تمام عمرم ...مرا تا دنیا شدن فاصله
بی نهایت است...
من دنیا و رفتار مردمش را فراموش کرده ام
دلم میخواهد آنها هم جزیره را فراموش کنند
----------------------
کاش می دانستی در خزانی که از این دشت گذشت
سبز ها باز چرا زرد شدند
خیل خاکستری لک لک ها تا کجاهای کجا کوچیدست
کاش می فهمیدی زندگی محبس بی دیواریست وتو
محکوم به حبس ابدی و عدالت ستم معتدلی است
که درون رگ قانون جاریست
کاش می فهمیدی دوستی اش دهن سوزی نیست
کاش می فهمیدی.
از زندگی از اینهمه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و ازرده ام ز ماه
امشب دگر زهر چه و هر کار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بیمار خسته ام
تنها و دلگرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
یک نامه باحال
با فارسی آشتی کنیم !!!
بادکنک : زندان هوا
پاک کن : مالش بر دانش
چاقو: تو دل برو
چنگال : یکی بود یکی نبود یا قاشق تابستونی
حمام : پاکستان و یا زنده شورخونه
کفش : نفر بر زرهی
پول : آجیل مشکل گشا
نوشابه : چای عزادار
هاونگ : لهستان
یکعدد شلوار لی : لیوان
دو عدد شلوار لی : لی لی
سه عدد شلوار لی : تریلی
چهار عدد شلوار لی : چارلی
پنج عدد شلوار لی : خیلی
سوسک : کابوس خانومها
دوش : آب چرخ کن
گوشتکوب : ماساژور گوشت
آسانسور : تاکسی دیواری
زنبیل : صف نگهدار
عینک : ویترین چشم
پلک : کرکره چشم
مهتابی : لوله درخشان
زلزله : عطسه زمین
قوری : آقابالاسر سماور
میخ : توسری خورچکش
تیغ : قاتل مو
آئینه : من درش پیدا
گوجه فرنگی : چراغ خطر دیزی
۲۱ تا جوک...
قابل توجه پسران مجرد ==>آنفلانزای مرغی اومده .. تا اطلاع ثانوی قاطی مرغا نشید
۲- شلوار کرده میفته تو رودخونه آب میبره . کرده میگه : حیفه اون همه گوز که من تو اون شلوار ول
دادم .
۳- ترکه داشته تو اتوبان کرج با سرعت میرفته , یه دفعه رادیو پیام میگه : "رانندگان عزیز که در لاین
تهران به کرج در تردد هستند مواظب باشن یه اتوموبیل در لاین مخالف در حرکت است" ترکه
همینجور که داشته فرمونو اینور اونور میکرده میگه : لامصبا یکی دوتام نیستن
۴-ترکه دلش میگیره محلول لوله بازکن میخوره
۵-به غضنفرمیگن 14 معصوم رو میشناسی؟ میگه آره. میگن یکی یکی نام ببر. میگه والا اسمن
که نه.
۶- اگه گفتی چطوری میشه یه ترک رو روز جمعه خندوند؟روز دوشنبه بهش یه جک بگو
-۷ترکه میره حموم بعد بدون اینکه موهاشو خیس کنه شامپو رو می زنه به موهاش ... ازش می پرسن چرا اینجوری می کنی؟ می گه خوب چی کار کنم روش نوشته برای موهای خشک !!!
-۸ روزی از یک چوپان می پرسند : این همه چوپانی کردی رو اخلاقت تاثیر نگذاشته می گه:نع...نع...نع
-۹ کشتی در حال غرق شدن بود . ناخدا فرمان خروج از کشتی را صادر کرد . مردها برای خروج هجوم آورده بودند. ناخدا مانع خروج مردها شد و گفت: خجالت بکشید حق تقدم با زنان است . زنان بسیار خوشحال شدند و ضمن تشکر از ناخدا به خاطر رعایت حق خانم ها یکی یکی از کشتی خارج شدند... پنج دقیقه بعد ناخدا گفت : آقایان بفرمائید پیاده شوید کوسه ها به اندازه کافی سیر شدند
-۱۰ روزی دهقانی پسرش مریض شد و هر روز مریضی او شدید تر می شد مرد دستانش را به سوی خدا بلند کرد و گفت خدایا من همین یک پسر را دارم اگر می شود الاغم را به جای پسرم از سر راه بردار و بگذار پسرم زنده بماند . صبح فردا پسر دهقان مرد و دهقان سر را به طرف آسمان بلند کرد و گفت 60 سال است خدایی می کنی هنوز فرق الاغ و پسر مرا نمی دانی
- ۱۱ سه تا دیوانه هم اتاقی بودن - یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا پایین می پرن و میگن که ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم و سومی ساکت نشسته ! رییس بیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه رو مرخص کنه. پرسید تو چرا با دوستات نیستی ؟ اون هم گفت : آخه من کف ماهیتابه چسبیدم
- ۱۲ در خیابان مردی درشت اندام و قوی هیکل محکم بر پس گردن مردی ضعیف و لاغری زد مرد ضعیف برگشت و گفت : آقا شوخی کردی یا جدی زدی؟ مرد قوی هیکل:جدی جدی بود. مرد ضعیف : شانس آوردی چون من اصلاً از شوخی خوشم نمی آید
-۱۳ به اکبر عبدی میگن دوست داری خشایار بمیره ارثش به تو برسه ، اکبره میگه نه ، دوست دارم بکشنش تا دیه هم بگیرم
- ۱۴ بهروز خالی بند تصادف میکنه، ملت علاف میریزن دورش و شروع میکنن نظر کارشناسی دادن. بالاخره بعد یک مدت افسر راهنمایی میاد، منتها اونقدر ملت هرکدوم واسه خودشون چرت و پرت میگفتن که صدای افسره به جایی نمیرسیده. بهروز خالی بند شاکی میشه، داد میزنه: ساکت.. ساکت... دیگه اینجا کسی جز جناب سروان حق گه خوردن نداره .
-۱۵ به ترکه میگن اگر دنیا رو بهت بدن چیکار میکنی ؟ میگه من فعلا میخوام درسم رو ادامه بدم .
-۱۶ به لره میگن اگه سردت بشه چی کار می کنی؟ میگه میرم کنار بخاری.میگن اگه خیلی سردت بشه چی ؟ میگه می چسبم به بخاری! میگن اگه خیلی خیلی سردت شه چی؟ میگه :بخاری و روشن می کنم.
-۱۷ از یه خروسه می پرسن چرا زن نمی گیری؟ می گه : چی کار کنم وسعم نمی رسه به جاش "گالینابلانکا" می خرم
-۱۸ یه روز ترکه عینک دودی میزنه میره تو خیابون .یه دفعه پسرشو تو خیابون میبینه محکم میزنه در گوشش پسرش میگه چرا میزنی ؟ پدرش میگه : تو خجالت نمیکشی این موقع شب تو بیرونی ؟ پسرش میگه : خوب بابا عینکو در بیار . دوباره میزنه به گوشه پسرش . پسرش میگه : واسه چی میزنی ؟ پدرش میگه : تو خجالت نمیکشی از دیشب تا حالا تو خیابونی !؟!؟!؟!؟؟؟
- ۱۹ ترکه با زنو بچش میره خونه میبینه بویه گاز میاد داد میزنه میگه : کسی چراغو روشن نکنه خودم کبریت دارم
- ۲۰ یه شب یه ترکه موقع خواب چند تا میخ میندازه تو آب . رفیقش میگه چرا اینکارو میکنی ؟ میگه : میخا صبح زنج میزنه . منی از خواب بیدار میشم.
- ۲۱ غضنفر عقب عقب راه می ره، ازش می پرسن؟ چرا این طوری راه می ری؟ می گه: آخه بچه ها می گن: از پشت شبیه آرنولدی !!!